قصیده

ساخت وبلاگ

فصیده قالب شعری است که توسط اعراب به وجود آمد؛ در این قالب شعری همه مصراع‏ها هم‌وزن بوده؛ همچنین اولین مصراع فرد آن و همه مصراع‌های زوج آن، دارای قافیه هستند. تعداد بیت‏های قالب «قصیده» معمولاً از بیست بیت تا هشتاد بیت است ولی تا حدود صد و پنجاه بیت و افزونتر نیز گفته‌اند و بعضی کمتر از بیست بیت را تا حدود پانزده و شانزده بیت نیز، قصیده نامیده‌اند. کاهش و افزایش تعداد ابیات یا به گفته‏ای کوتاهی و بلندی قصاید؛ به اهمیت موضوع، و قدرت و قوّت طبع شاعر بستگی دارد؛ بنابر این تعداد ابیات قصیده، قطعی نیست. قالب قصیده، از قالب‌های مهم شعر است و بعضی آن را مهمترین اقسام شعر شمرده‌اند. در قصیده، موضوع واحدی چون مدح، موعظه و حکمت، مسائل اخلاق و اجتماعی و عرفانی، عقاید، مرثیه و غیر آن سخن گفته می‌شود.

 نكته حائز اهميت قالب قصيده اين است كه در اكثر قصائد، رديف ديده نمي‌شود و اين حاكي از دو علت است: اول اين‌كه قالب قصيده چون برگرفته از اعراب مي‌باشد و رديف، ابداع فارسي‌زبانان است؛ پس در قالب قصيده، رديف به ندرت ديده مي‌شود. دوم اين‌كه: چون رديف از نظر مفهومي، بيت را محدود مي‌كند، استفاده از رديف در اشعار بالاي بيست بيت، شاعر را دچار مشكل مي‌كند؛ پس شاعر براي اين‌كه در محدوديت مفهومي قرار نگيرد، اغلب در قصيده از رديف استفاده نمي‌كند.

در ادبیات فارسی، قصیده‌سَرایی از اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری آغاز شد. اما اوج قصیده‌سَرایی در قرن‌های پنجم و ششم بوده است. پس از حمله مغول‏ها به ایران، نظام اجتماعی ایران با تغییراتی مواجه شد که از قرن هفتم قصیده‌سَرایی رو به ضعف رفت.

رودکی، عنصری، فرخی، منوچهری، ناصرخسرو، انوری، خاقانی، و بهار از مشهورترین قصیده‌سَرایان زبان فارسی هستند.

شكل قالب قصیده بر اساس چينش قافيه چنين است:

مصراع فرد

قافيه

 

مصراع زوج

قافيه

.........................................

.........................................

.........................

X

 

.........................................

.........................................

.........................

X
X

تا پايان شعر.

یک قصيده:

ای در غرور نفس بسر برده روزگار!
ای دوست! ماه روزه رسید و تو خفته‌ای
سالی دراز بوده‌ای اندر هوای نفس
پنداشتی که چون بخوری روزه تو نیست
هر عضو را بدان که به تحقیق روزه‌ایست
اول نگاه دار نظر، تا رخ چو گل
دیگر: ببند گوش، ز هر ناشنیدنی
دیگر: زبان خویش، که جای ثنای اوست
دیگر: به وقت روزه‌گشادن مخور حرام
دیگر: بسی مخسب، که در تنگنای گور
دیگر: ز فکر آینه دل چنان بکن
این است شرط روزه، اگر مرد روزه‌ای!
دیگر: بسی مخور، که هر آن کس که سیر ‌خورد
تو خود نشسته تا کی آید پدید شب؟
تا خانمان بسازی از غایت شره
چندان خوری، که دم نتوانی زد از گلو
صد بار باشدت چو شکم پر شد از طعام
این روزه نیست، گر شرف روزه بایدت
مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد
یا رب! به حقّ طاعت پاکان پاکدل
کز هر چه دیده‌ای تو ز «عطّار» نا پسند
چون با در تو گشت و پشیمان شد از گناه
عفوش کن و ببخش، که دانی که لایق است

 

برخیز، کار کن که، کنون است وقت کار
آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار
بسیار چیز هست جز آن شرط روزه‌دار
تا روزه تو روزه بوَد نزد کردگار
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار
کز گفت و گوی هرزه شود عقل تار و مار
از غیبت و دروغ فرو بند استوار
زیرا که خون خوری تو، از آن به هزار بار
چندانت خواب هست، که آن هست در شمار
کز ذکر غیر حق، ننشیند برو غبار
گر چه ز روی عقل، یکی گفتم از هزار
اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار
چون شمع جان خویش، بسوزی ز انتظار
گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار
ور دم زنی، برآورد آن دم ز تو دمار
خالی همی ز پشت تو باز اوفتاد بار
بیرون شوی ز تویی، تو بر مثال مار
تا کی کند سیاه‌گری با سپید کار؟
یا رب! به حقّ روزه مردان روزگار
کان را نبوده‌ای تو به وجهی پسندگار
وز فعل خویش نیک فرو ماند شرمسار
با جرم آفریده کرم ز آفریدگار
                                             «عطّار»

شعر سنتی فارسی...
ما را در سایت شعر سنتی فارسی دنبال می کنید

برچسب : قصیده,قصیده مشکل گشا,قصیده رشح عما,قصیده سرای نامی ایران,قصیده غوثیه,قصیده لامیه,قصیده, شریف,قصیده عاشقانه,قصیده آبی خاکستری سیاه, نویسنده : sheresonnatyo بازدید : 240 تاريخ : يکشنبه 21 شهريور 1395 ساعت: 12:31